حرف شب ادینه

یک ـ
های! بانوی منتظر!
اینک مسافران راه دور  رسیده اند.
پایکوبی و شادمانی تان   پر دوام.

در اتاق تنهایی کتابی می خوانم؛
سیگاری می گیرانم...
شاید باران هم امد.

دعایتان می کنم
.......................................
دوـ
یا من ترا وفا بیاموزم
یا از تو جفا بیاموزم!

کات!

چشم از تو بود و عشق...

این بار
پاک و عمیق   چشمانت را می نگرم.
چه معصوم!
چه ماه!
تو   خیره به جایی نامعلوم.  من  خیره به تو.

شکر انرا که تو در عشرتی ای مرغ چمن    به اسیران قفس  مژدهء گلزار بیار

کات!

من درد مشترکم.مرا فریاد کن!

خستهء انتظار منم...
بغض می کنم...می مویم...می گریم!
بی شک افسون شده ام.
یاران اندک پیامهایی می نویسند:دوست داشتنی؛پر محبت...
اما من هنوز در فکر رفتن ام (و کلک خود را کندن).
باور می کنی؟ در این ظلام  هر چه فریاد می کنم  پیامدش جز صدایی گرفته نیست!
هم به افتاب شک دارم؛هم به بهار...هم  به تو...
..........................................................................
دستت را به من بده
دستهای تو با من اشناست
ای دیر یافته!
با تو سخن می گویم
...
با تو
با تو...

کات!