برای پویان

حین رانندگی٬همینطوری یکهو دلم برایت تنگ می شود...یاد انهمه دیوانه بازی کودکی٬ نوجوانی٬ جوانی و « پیری» می افتم. هه! یادت هست؟ « سروچمان» را گوش می دادیم و من  - حین ان تشویق طولانی برای استاد - چه ها نمی کردم(...) و تو چقدر می خندیدی و بی خبر ایندهء سنگین و تیرهء من بودی...
افسوس!

کات!