فهرست شیندلر(بخوانید جان ویلیامز!)

اتاق٬گرم است. پمپ سیستم خنک کننده٬خراب شده. (نه! مطلبی در مورد انتخابات نمی‌خواهم بنویسم.)
چاق شده ام.اطرافیان هشدار می‌دهند.(ها؟ به خدا امده ام کمی درد دل کنم. مثلا چه چیزی باید در باب انتخابات بگویم؟)
از جادهء تهران- ساوه ٬وارد اتوبان فرودگاه که می‌شوی٬فقط دوست داری پدال گاز را بفشاری؛ تا...(اخر از کجا می‌دانید که من در مورد ۲۷ خرداد٬حرفی به دل دارم؟)

کات!

خشت جان

...خسته ام.
خیابان٬شلوغ.همه٬ پر فریاد. همچون شامگاه سی و یکم اردیبهشت هفتادوشش...همراه می‌شوم؛اما بی‌رمق...
من٬با تحریمی‌ها همراه نمی‌شوم. دلایلشان٬یا «وابسته» است٬یا خام.
........................................
وقتی دختران و پسران نازنین٬در استادیوم بیست هزار نفری دانشگاه تهران٬می‌دویدند و سرود «می‌سازمت وطن» را فریاد می‌کردند٬من و «تو» بغض کردیم و...

کات!
پ.ن: شما می‌خواستید هر چه «اصلاحات»٬ در عرض هشت سال ایجاد شود. هه!...

روی خط گریه

...پس از مدتها به سفری کوتاه می‌روم. شهری سبز٬در حاشیهء کویر...می‌روم برای استراحت و - خصوصا - مطالعه و خواب...اما برخی اشنایان٬به بهانهء تعطیلات عزم انجا می‌کنند و - از این رو - من در نیمه شب بعد به سمت «شهر بی طراوت» بازمی‌گردم...جادهء بی پایان در شب٬عجیب بوی تنهایی و بغض می دهد...
....................................
دلم یک مشت سکوت می‌خواهد؛ یک باغ ٬پر از بوسه...

کات!