من درد مشترکم.مرا فریاد کن!

خستهء انتظار منم...
بغض می کنم...می مویم...می گریم!
بی شک افسون شده ام.
یاران اندک پیامهایی می نویسند:دوست داشتنی؛پر محبت...
اما من هنوز در فکر رفتن ام (و کلک خود را کندن).
باور می کنی؟ در این ظلام  هر چه فریاد می کنم  پیامدش جز صدایی گرفته نیست!
هم به افتاب شک دارم؛هم به بهار...هم  به تو...
..........................................................................
دستت را به من بده
دستهای تو با من اشناست
ای دیر یافته!
با تو سخن می گویم
...
با تو
با تو...

کات!