به خاطر...

۱) یاد کودکی بخیر! هی مینوشتم و می نوشتم... پاسخی هم اگر نمی یافتم نه نالان می شدم ؛نه دلگیر.
نوشتن را وظیفه خویش میدانستم و...
۲) با روحیات متفاوت چه میتوان کرد؟
۳) دیگر رهایش کن!...سروده های من تمام شده! اگر از فریاد و فغان طلب میکنی   بنویسم...
۴)...
کات!

شبانه...

اگر که بیهده زیباست شب
برای که زیباست شب
برای چه زیباست؟...
-------------------------------------------------
میدونی الان دارم به چی فکر میکنم؟ به اینکه چرا بزرگ شدم تا خیلی چیزا سرم بشه و بفهمم دور گردون بر پایه چه خفتی بر پا مونده!
ببین! خیلی خوابم میاد! این بار جسمم خسته س!
پس تا متهم به روشنفکر نمایی نشدم...

کات!

خستگی...

در جستجویی تلخ به هیچ رسیدم.انگاه که همگان در پی تلاش و فریفتن خویش روز را به شب می رساندند من و تنهایی ام می گشتیم و می گشتیم...
***************************************************************
یادش بخیر بامداد: با ان عاشقانه های روشنش... که زندگی می بخشید و مرا به ان دور ها می برد:
ای کاش میتوانستم
خون رگان خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم          تا باورم کنند!

کات!