سی یلو

به میم گفتم:« تمام «مریم» ها را از اینجا برایت می گرفتم...چهارراه بسته شده...»
روسری اش را جلو کشید و خندید.
- « درجهء بخاری را زیاد کن!»

کات!
پ.ن:...

شبانه

یک و نیم بامداد. پنجره باز است. صدای ماشینها و نیز صدای موسیقی شان که ـ البته ـ کمی ازارنده است:سیمین غانم. گوگوش و... معین.(معین؟ کدام ترانه اش؟)
سفر « تو » ٬بیمار و نالانم کرد. همه شب٬ویران و ساکت. جنون را بر سر ساز اوار می کردم و می گریستم...
ساعت٬به زمان ان دیار تنظیم شده بود.سپیده دمان که برمی خاستم ٬نگاهی به ان می انداختم و می اندیشیدم:«حال٬در شب نشینی و شادمانی ٬نشسته اند. می گویند و قهقهه می زنند و...»
(اگر به دست من افتد  فراق را بکشم        که روز هجر سیه باد و خانمان فراق)

پس از بازگشت٬حماقتی کردم و تصاویری را که در انجا گرفته بودید٬دیدم: ان شب میهمانی. تو٬ با لباس شب ٬ میان نااشنایان من   به رقص بودی.
دچار عذابی خودخواسته شده بودم. نحیف.پر فریاد.هق هق.زجر...از ان به بعد٬هرگاه ترانه ای را که او با ان می رقصیدی می شنیدم٬ باز٬هجوم دیوانگی بود و فغان. پس این ترانه از همه جا حذف شد:کاست و کامپیوتر.
اما امشب صدای موسیقی یک ماشین٬مرا درخود جمع کرد. مشغول مطالعهء « دنیای سوفی» بودم.اما...(همان ترانه)

کات!
پ.ن: روز قبل از سفر٬یادت هست چگونه محو پیتزا خوردن تو شده بودم؟!

خونابه

...باشد.سخن می گویم؛به جد...اینان٬هرزگی های خویش  به پای «هامون» نگاشتند و مرهمی روانه نکردند؛مگر زخم زبان و حقیر پنداری. من٬تشنه و اواره٬فرورفته در حدیثی ـ که از هنگامهء زایش در اسارتش بوده ام ـ ٬پذیرفتم که اهل ناکجایم. اهل شک و ویرانی و ناهمگونی...
......................................................
در این میان٬سه کس٬نرفته  بازگشتند:باکره ای٬که مرا برادر کوچک خود می خواند. دختری از برف که گمان مبرد عمر حقیر هنوز از بیست برنگذشته است...و « میم»:که هرازچندگاهی٬خبر طنازی اش را مرور دیوانگی ام می کنند.
......................................................
... می خواهم ـ به مویه ـ اواز سردهم. کجاست سازی٬همسازی؟...عشقم ٬در گلو  ناگزیر خفقانی شد٬پست. شورم٬در نگاه ٬ جاری این و ان نامراد شد.
نفسم...هه! نفسم٬نفسش نبود. کام٬سیاه. مجال٬هیچ. عشق٬مرگ...و سقوط: یگانه دریچه ای به خدا...
.......................................................
...« این شبیخون بلا  باز چه بود ای ساقی»


کات!