یه حرف ساده

دوستان عزیز! امتحانات پایان ترم نزدیک است...نمی دانم چرا حوصله مطالعهء درسها را ندارم. این اقایی که در شرف مهندس شدن (چی؟ مهندس؟!) قرار دارد ‌‌  بی حوصله و بی کس  در کنج این اتاق  به همه چیز می اندیشد؛جز درس.

دعایش کنید!
کات!

برخی شکمشان سیر اما چشمشان همواره گرسنه یی حریص است و به هر دری پرسه می

خداوند به زنان و دختران صالح و سالم این دیار رحم کند!
هر نوع پوششی که داشته باشند از تیر نگاههای عمیق مردان (یا نامردان؟) به تن خود   در امان نیستند.
اری! این مردان با چشمهایی از حدقه در امده خیرهء تنی میشوند که زیر چندین پوشش پنهان شده است.
وای!   وای بر ما!...

چرا؟...چرا به یکباره نگاه تمام مردان در یک اتوبوس (!) به دختری تنها خیره می شود؟!...اخر یکی نیست که بگوید:« اقایان! بخدا گردنتان می شکند!»

کات! 

دروغ چرا؟...

من و خورشید را
هنوز
امید دیداری هست
هر چند روز من
اری
به پایان خویش نزدیک می شود!

کات!