شبانه

اذر...پنهان در مه. پنهان و گریان...به انتظار چهارشنبه...به انتظار « تو ». باران . مریم...دیوار: خواب...
.....................................
هی!شیفتهء کیستی؟ که اینگونه میروی و مرا با تنهاییم تنها می گذاری...نفرین کدام نفس   دامن بودنم را گرفتار کرده؟
نشان به ان نشان غروب پنجشنبه ای که گذشت  من و یکی از شاگردانم  ترا با استادت دیدیم. کجا؟ به هنگام تماشای فیلم « قبادی ».
هه! چه عاشقی حرامی و جبرگونه ای!...
همسر شاگرد  در سفر بود و همراه استاد تو...خدای داند!
...........................................
تازیانه بزنید!


کات!