همه را به بازی گرفته اند. این خیل عظیم دختران و پسران جوان که کنون هنگامهء شادابی و سرزندگی شان است همه نیک بختی خویش را در گرو گذر از این راه میدانند.
افسوس!
از همان ابتدا به گونه ای بار می اییم که یا باید سراغ مهندسی برویم یا پزشکی. حال علاقه به هر سویی که می خواهد میل کند...و چه تلخ است این حدیث!
بخدا که اندیشه وهمت ارزشی بیش از این تحصیلات را داراست.
...فاجعهء عظیم تر انست که اکثر افراد این پل را راهی بسوی ارامش و خلاصی میدانند. هه! اینگونه است که دانشجویان ما نه برای تحصیل علم که برای ان کاغذ پارهء « پایانی » می ایند.
ای کاش هر کس در پی علایق خویش می رفت و اینهمه « اویخته » دیارمان را در بر نمی گرفت.
افسوس!
هر کس در فکر خویش است.
نیک سرشتان را مجالی نمی دهند.
افسوس!
کات!
پ.ن: مادران با دعا و نذر طلب پذیرش فرزند خود دارند! ظرفیت محدود است و...(هی! با توام! خود خودت: اینجا شایسته سالاری حکم نمی راند. اینجا نفس پول است و پول...باز هم اگر به هر قیمت میخواهی در این لجن نفس بکشی و مرا نکوهش کنی خود دانی!...)