-
شبانه...
یکشنبه 4 خردادماه سال 1382 21:54
رفته بودیم شوکا...خرید هم کرده بودیم.بهش گفتم:اومدیم اینجا تا خداحافظی کنیم... خندید و گفت:از تو بعید نیست!... خندیدیم... خندیدیم... دریغا دریغ! که نمی دونست تا ساعتی بعد باید خداحافظی می کردیم؛ هر چند موقت... کات!
-
برای انکس که ماند و همه من شد!
شنبه 3 خردادماه سال 1382 22:31
مرا تو بی سببی نیستی براستی صلت کدام قصیده ای ای غزل؟!...
-
داخلی-روز-کلاس درس ارتعاشات
شنبه 3 خردادماه سال 1382 22:24
چرا باید پس از اینهمه امد و شد و صرف انرژی احساس کنم راهی اشتباه را پیموده ام؟...
-
به خاطر...
شنبه 3 خردادماه سال 1382 11:51
۱) یاد کودکی بخیر! هی مینوشتم و می نوشتم... پاسخی هم اگر نمی یافتم نه نالان می شدم ؛نه دلگیر. نوشتن را وظیفه خویش میدانستم و... ۲) با روحیات متفاوت چه میتوان کرد؟ ۳) دیگر رهایش کن!...سروده های من تمام شده! اگر از فریاد و فغان طلب میکنی بنویسم... ۴)... کات!
-
شبانه...
شنبه 3 خردادماه سال 1382 11:43
اگر که بیهده زیباست شب برای که زیباست شب برای چه زیباست؟... ------------------------------------------------- میدونی الان دارم به چی فکر میکنم؟ به اینکه چرا بزرگ شدم تا خیلی چیزا سرم بشه و بفهمم دور گردون بر پایه چه خفتی بر پا مونده! ببین! خیلی خوابم میاد! این بار جسمم خسته س! پس تا متهم به روشنفکر نمایی نشدم... کات!
-
خستگی...
شنبه 3 خردادماه سال 1382 01:08
در جستجویی تلخ به هیچ رسیدم.انگاه که همگان در پی تلاش و فریفتن خویش روز را به شب می رساندند من و تنهایی ام می گشتیم و می گشتیم... *************************************************************** یادش بخیر بامداد : با ان عاشقانه های روشنش... که زندگی می بخشید و مرا به ان دور ها می برد: ای کاش میتوانستم خون رگان خود را...
-
روزگار غریبی ست نازنین...
جمعه 2 خردادماه سال 1382 22:46
...اکنون اخر زمان است. روزگاری که ادمی ـ برای بقای خویش ـ راضی به از بین رفتن دیگری ست. اکنون اخر زمان است.همهمه...هیاهو... و من جایی می جویم پر سکوت... اکنون اخر زمان است. دریغا! ما نیز روزگاری مردمی بودیم! کات!
-
...
جمعه 2 خردادماه سال 1382 22:38
سلام...