ابر

...نه! توجیه نمی کنم. همه حرف و - حتی - ناسزا را از تو می پذیرم و پایان خویش٬قبل از اغاز می بینم.
این «چرک های کف دست»٬انقدر بی نشانند که ـ همیشه و همیشه ـ من و تو را به بازی می‌گیرند...بی شک٬من هم بی مایه ام. انهمه ناروا که گفتی٬تنها بر من روا بود. نه؟

کات!
پ.ن:...و ما از خاک هستیم.