می روم زیر تیغ جراح گرامی. « هویت » و « شاه کلید » را به پایان می رسانم. با بانو کتابهایی هم برای روزهای استراحت تهیه می کنیم...
« سگ کشی » را می بینم. حالی دارم شگفت( باور کنید توان بیان ان نیست)...
کات!
پ.ن:۱) باشد تا من بازمی گردم « سیذارتا» ی نازنین ـ پس از مدتها ـ مطلبی جدید نگاشته باشد...
۲) به خوابی پنجاه ساله رفته ام. هی رها!