به یاد ار!

در گرمترین روز تابستان ( انوقتها رفاقتی با افتاب نداشتم.) پی تو امدم...گویی خنکای بهار سراغم امده بود...
قلبم نمی تپید.می کوبید...
...شبی که رفتی
کدامین دعا
کدامین نجوا
کدامین عاشقانه را روانه ات کردم؟
چرا درنیافتی؟...
بغض من نمی دانست که حقیقتی در کار نیست!

کات!