دیگر تمام شد انهمه...

اکنون من و او   دوپارهء یک واقعیتیم
در روشنایی زیبا
در تاریکی زیباست
در روشنایی دوسترش می دارم
و در تاریکی دوسترش می دارم
...................................................
صدایش می زنم. می دانم که دور است؛ و سهم من نیست...سهم من از همان ابتدا
« هرچه بادا باد» بوده است...واژهء سنگین تقدیر
....................................................
اما...
اما...
دوستش می دارم!

همین...

کات!