تو خیال کردی بری...

...حالا٬بهار و سبزه و «سبز»ی به کنار! به همین خزان سرد٬به همین ریاضتهای طولانی٬ ملحق شو! ...شب٬ با سوز و سیگار می خوردم.
هی٬ تو! تو که دیگر سالهاست نه بغض دیده ای و نه شکوه - مگر شب مویه هایی از سر   درد و درد و درد - ٬تو دیگر چه می گویی؟
.........................................
چه حرفهای زیبایی می زنی! صدای پخش ماشین را انچنان بلند می کنم که...

کات!
۱) برخورد ماشینهای «نیایش» به لجن کشیده شده...
۲) کافه ترانزیت.

نامه

...هستم.
فرتوت...
عزیزان! خوبید؟

شخصیت شناسی یه زبان المانی

شادمانی،موج می زند...

افسوس! بهانه،واهی است و مردمک چشم من تنگ تر می شود.

 

کات!

تهران،دقایقی مانده به یازده،خانه هنرمندان